معنی ازپسران سام

حل جدول

لغت نامه دهخدا

سام

سام. (اِ) در سانسکریت بمعنی حدیث خوش است. (التفهیم ص 62). رجوع به سام بیذ شود.

سام. (اِخ) خلف کیقباد. (فهرست ولف):
چو به زاد برزین رستم نژاد
چو سام یل از تخمه ٔ کیقباد.
فردوسی.

سام. (اِخ) از قراء غوطه دمشق است. (معجم البلدان).

سام. (اِخ) نام کوهی است در ماوراءالنهر. (آنندراج) (شرفنامه ٔ منیری) (جهانگیری).

سام. (اِخ) ابن نوح علیه السلام. بقول بعضی مورخان پیغمبر مرسل است.اکثر انبیاء و جمیع اهل ایران از تخم اویند و او را شش پسر بود. رجوع به تاریخ گزیده ص 27 شود. سام بن نوح را هفت پسر بود مادر وی عموریه از نسل ادریس (ع) قوم عاد ازنسل ویند. رجوع به حبیب السیر و رجوع به سام شود.

سام. (اِخ) نام یکی از نجبای ایران که معاصر هرمزد بوده. (فهرست ولف):
ز شیراز چون سام اسفندیار
ز کرمان چو پیروز گرد سوار.
فردوسی.

سام. (اِخ) نام کوهی است مر هذیل را. (منتهی الارب).

سام. (اِخ) گرشاسب به اسم خاندانش سام گرشاسب خوانده شد. (فروردین یشت بندهای 61 و 136). حتی در کتب پهلوی هم گاهی فقط بنام خاندانش (سام) نامیده شده است. و اکنون او را سام گرشاسب نریمان یا سام نریمان گوئیم. رجوع به مزدیسنای دکتر معین صص 416 و 418 و سام نریمان شود. و گرشاسب در اوستا ساما (سیاه) نام یک خانواده ٔ ایرانی است. (یسنا 9، 10) (بارتولمه 1571) در روایات پهلوی ما، نام دو تن از دلیران سیستان «سام » است: یکی پدر اثرط که در گرشاسب نامه بصورت «شم » آمده و اصل آن سام است:
ز شم زآن سپس اثرط آمد پدید
وزین هر دو [از تورک و سم] شاهی به اثرط رسید.
اسدی (گرشاسب نامه ص 49).
دیگر نواده ٔ گرشاسب و پدر زال. (مزدیسنا ص 413، 417) (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). نام پدر زال هم هست که جد رستم باشد. (برهان). نام پدر زال زر که بدستان معروف است. (آنندراج). نام جد رستم. (غیاث). رجوع به یکزخم شود:
مرا سام یک زخم از آن خواندند
جهانی برم گوهر افشاندند.
بشد سام یک زخم و بنشست زال
می و مجلس آراست، بفراشت یال
پسر چون ز مادر براین گونه زاد
نکردند یک هفته برسام یاد.
(از شرفنامه ٔ منیری).
از بخشش و بخشایش بهرام دگر آمد
از مردمی و مردی سام دگر آمد.
رودکی (احوال و اشعار سعید نفیسی ص 670).
سپه کش چو قارن، مبارز چو سام
سپه تیغها برکشد از نیام.
فردوسی.
تو پور گو پیلتن رستمی
ز دستان سامی و از نیرمی.
فردوسی.
سام و فریدون کجا شدند نگویی
بهمن و بهرام گور و حیدر و دلدل.
ناصرخسرو (دیوان چ عبدالرسولی ص 258).
تو آن ملک داری که نتوان ستد
ز دست تو دستان دستان سام.
سوزنی.
جمشید سام حشمت سام سپهر سطوت
دارای زال صولت زال زمانه داور.
خاقانی.
ملکت چو ملک سام و سکندرنشان و تو
همسان سام و همسر اسکندر آمده.
خاقانی.
عنان باز پیچان نفس از حرام
بمردی ز رستم گذشتند و سام.
سعدی (بوستان).
و اندر عهد او زال از مادر بزاد و سام او را بینداخت و بعد حالها سام او را بازآورد. (سبک شناسی ج 2 ص 125).

سام. (اِخ) او ارشد اولاد نوح بود که با زوجه ٔ خود در کشتی داخل گشته از هلاک طوفان رهایی یافت و رفتار نیکویی که درباره ٔ پدر بزرگوار خود کرد در سفر پیدایش 9:20- 27 مذکور است. قوم یهود و آرام و فرس و آشور و عرب از نسل سام میباشند و لغات ایشان را لغات سامیه گویند. (قاموس کتاب مقدس). پسر نوح است و در عربی نیز بهمین نام خوانند. (برهان) (آنندراج). نام پسر نوح است. (غیاث). نام پسر نوح علیه السلام که بعد از طوفان نوح زنده بود. (شرفنامه ٔ منیری). نام پسر نوح که پدر عرب است. (منتهی الارب):
بی باک و بدخویی که ندانی بگاه خشم
نه نوح را ز سام ونه سام را ز حام.
ناصرخسرو (دیوان چ عبدالرسولی ص 261).
زین در چو درآیی بدان برون شو
درستر چنین گفت نوح با سام.
ناصرخسرو.
بشنو پدرانه ای پسر پندی
این پند که نوح داد سامش را.
ناصرخسرو.
کوس جلالش ز شرق و غرب بجنبید
شکر نوالش ز سام و حام برآید.
خاقانی.
تو جهان خور چو نوح مشکن از آنک
سام بر خیل حام پیروز است.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 583).
و سیوم میانگی گندم گونانند پسرش را سام. (التفهیم بیرونی ص 195). از سام عجم و عرب آمدند سپیدرویان و مردمان. (سبک شناسی ج 1 ص 369).

سام. (اِخ) ابن غیاث الدین غور. از جد غوریان است که بعد از عم زاده پادشاه شد و بعراق رفت. (تاریخ گزیده ص 407). رجوع به حبیب السیر شود.

سام. (اِخ) عموسام. شخصیت مضحکی است از دموکراسی ایالات متحده ٔآمریکا. نام وی معرف هزل آمیز افراد آمریکایی است.

سام. (اِخ) از عمال و کسان عمرولیث که خزانه دار عمرو بود و عمرو خزانه ٔ خود را به او سپرده بود. رجوع به شرح احوال رودکی سعید نفیسی ص 372 و 373 شود.

فرهنگ معین

سام

زهردار، ذوسم، سام ابرص. [خوانش: (مّ) [ع.] (ص.)]

فرهنگ عمید

سام

دارای سَم، زهردار، زهرناک،
* سام ابرص: (زیست‌شناسی) [قدیمی] جانوری شبیه چلپاسه، ماترنگ، ماتورنگ،

معادل ابجد

ازپسران سام

422

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری